ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | 5 | 6 | |
7 | 8 | 9 | 10 | 11 | 12 | 13 |
14 | 15 | 16 | 17 | 18 | 19 | 20 |
21 | 22 | 23 | 24 | 25 | 26 | 27 |
28 | 29 | 30 |
انگار هر کسی خودش به تنهایی میتواند قصهی خودش را حمل کند. این فرق نویسندهها و آدمهای عادی روزگار است. نویسندهها همیشه دارند تا آنجا که دستشان میرسد روایتهای آدمهای مختف دنیا را حمل میکنند. گاهی توی تشنگی عجیب روزگار از این بغلی همیشه تازه مینوشند و تازه میشوند. آدمهای عادی در مقابل این قصههای نفسشان همیشه نمیتوانند درست و حسابی مقاومت کنند. کسی حرفشان را نمیشنود و نهایتا تصمیم میگیرند اینقدر روایت هفتاد سال پیش زندگیشان را دستکاری شده توی سینی تحویل مهمان بدهند که آدم شرمنده میشود به مهمانی روایتهایشان برود. اینها را که گفتم برای آدمهای باهوش جامعه است که قدرت انطباق بالاتری نسبت به دیگران دارند و اینجا میشود گفت که هوش اجتماعی ترکیبش با نهاد پذیرش تغییرات اجتماعی ملقمهای درست میکند اینطوری. به نظر این زخم از آنهایی است که واقعا در تنهایی میخورد و از بین می برد. امروزی بودن خودش اصل موضوعی برای سعادت بشری فرض میشود. مثل باد پاییزی که دست تطاولش به شکل پیش فرض برای هر کاری دراز است. اینطوری به طور قطع و یقین تا مثلا 50 سال آینده سعی می کنیم به جای احیاء تحلیل تاریخی پدیده های اجتماعی در قالب داستان، برویم سراغ رویا بازی و هوشبری هزار و یک شبی از نوع آمریکایی اش که به راستی از آب کره می گیرد و به صورت کتابهای یک دلاری تحویل قشر عظیم خواننده های عامه پسند می دهد.
محمد رضا صفدری نویسنده ی مهجور و معاصر ایرانی است. مهجور بودن و معاصر بودن واژه هایی همزادند.
بخت گشا ترین فعالیت روزهای تعطیل نه - کافکا- بازی است نه آن نسخه های وطنی...
به نظر این روزها باید شب و روز کنار اقامتگاه بخاری خانه مقیم شویم. فقط دردسرش می شود شب ها که ممکن است فاصله بگیریم و بی افتیم توی دره. اینطوری هم می شود دلاوریهای مردم را به قلم محمد رضا صفدری خواند و لذت برد: سیاسنبو