360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره
360 درجه

360 درجه

روزمره -ادبیات داستانی و غیره

سریال های آمریکایی - فارگو- orange is the new black

نشسته ام سریال می‌بینم. تلویزیون نیم سوز شده و اصولا فقط صدایش در می آید. اینقدر مخاطب خاص ندارم که به نظرم ساده لوحانه و تنبل مابانه می‌رسد. دیشب داشتم برای فلانی می‌گفتم فلان هم دانشگاهی – باز این دانشگاه رو کرد تو چشم ما- ما بالای سرش توی خوابگاه دوتا جاکتابی به پهنای تخت را پر از کتاب کرده بود و همین طور می‌خواند و می خواند. الان زن دارد و ناراضی به نظر می آید و دنبال سیخ زدن آن یکی‌هایی است که این شیر یال سوخته و دم ریخته را هنوز ستایش می‌کنند. 

از کنار پارک هنرمندان رد می‌شوم. دو تا دختر تقریبا 30 ساله دارند می‌روند سمت دکه‌ی سیگار فروشی.

- راستی اون پسره قد کوتاهه اسمش چی بود؟  

- کدوم. 

- همون که همیشه اینجا می‌شست. گفتم باهاش دوست شو. 

- یادم نیست بابا تو چه سوالایی می‌پرسی

بهترین کتابی که شاید کسی بنویسد و از همه بیشتر بفروشد این است: 1001 روش برای سیخ کردن پسران و دختران 

در اقلیت بودن همیشه غرور آمیز، سر به هوا و برای خیلی از آدمها، ناجور است. مثل قله‌های کوه که از لحاظ سنگ شناسی کوانتمی در کوانتمهای کمتری به مشتریان کوهنورد عرضه می‌شوند. بقیه‌ی کوانتم‌های سنگی و ناقابل قرار است باشند تا فقط قله‌ها ساخته شوند. البته کوه‌ها همه‌ی ماجرا نیستند ولی اگر واقعا به زمینهای مسطح مثل دشت و دریا خیلی علاقه ندارید. اگر وقتی روز کاری تمام شد و دارید بین دو میلیون نفری که برای رفتن به خانه، توی تهران دارند جابجا می‌شوند وول می‌خورید و در همین حالت پشت ترافیک، در حال سم زدایی ذهنی هستید، زیاد به قله‌ها فکر نکنید.

سریال فارگو یک سیزن 10 اپیزودی است که همان ده فرمان موسی را تداعی می کند. منتها هر قسمت هم اعلام می کند که این اتفاق ها واقعی است و در سال 2006 در مینه سوتای آمریکا اتفاق افتاده است. مینه سوتا یکی از ایالتهای شمالی و یخبندان آمریکاست. گناه و تاوان به دست مرد قاتل نقش اول فیلم برای انواع آدمها و بر اساسهای مختلف جذابیت سریال fargo  را دو چندان کرده است. موزیک غریب متن فیلم مثل نواختن دو عدد ماکارونی فلزی به همدیگر، کاری از هانس زیمر -Hans Zimmer    و لانگ شاتهایی از صحنه های جنایت توی یخ و برف، خیلی زیباست.  من که برای یکی دو اپیزود اول را خیلی غریب و دور از دست و البته دلچسب یافتم. یکی  می گفت: امروزه بیشتر دنبال ساختن سریالهای تلویزیونی قوی هستند تا فیلم های آنچنانی. این هم شاید برای سر شلوغ بودن آدمهاست. 
اما آن سریال دیگری که بخشی از آن را دیدم، orange is the new black داستانی با فرمت آماده ی زندان زنان است. هر کسی یک پیشینه ای برای زندگی و قصه گویی دارد. به قول یکی از دیالوگهای این سریال اینجا آمریکا نیست. اینجا هولدوفدونی است. یک چیزی مثل جامعه ی خودمان. هرج  و مرج اداری. لابی. احترام به قدرت نامشروع و خیلی از موارد ریشه دار دیگر. یک جور ملوک الطوایفی در بین زنهایی که در سریال می بینید مثل یک جسم خارجی آدم را وادار می کند زندگی آزادنه اش را دوست بدارد. 

2- امروز لپ تاپم که خراب شده را بالاخره بردم تعمیر. طرفهای میدان ولی عصر. بعد از مدتها آمده بودم این طرفها. احساس غریبی داشتم از اینکه چقدر از آدمهای جامعه ام دورم. یکی کنار دستم با تلقن صحبت می کرد. تقریبا توی گوشم: 
- ببین! تنبل نباش دیگه. این فیلما رو ادیت کن. تیتراژ و ایناش رو بزن بره... آهان. راستی تو نمی خواستی بفرستیشون کن؟ 
- آره. آره... این فیلمه که آنتونی هاپکینز بازی می کنه. جودی فاستر هم هست. تو فیس بوک پیجش رو دارم. تازه شاینینگ هم پیج داره. 

تفنگدار خانه دار: صدای آب معصوم است

صدای آب کلافه‌ام می‌کند. به سختی می‌توان قبول کرد که برای تمیز کردن دوتا تکه ظرف می‌توان این همه آب ریخت توی لگن ظرف شویی. این صدا از اول صبح مثل  شستن یک جنازه توی لگن ظرفشویی حال آدم را بد می‌کند. حتی توی خواب و بیداری به نظرم می‌آید کاغذ دیواریهای‌ نه چندان قدیمی دیوار دارد از بالا ور می‌آید. آب دارد از بالا سطل سطل همه‌ی دیوارهای سفید اتاق‌ها را می‌شوید. فکهایم به هم قفل شده است و اصلا نمی‌شود حرف بزنم. بالاخره چه چیزی این جریان را متوقف خواهد نمود؟  
اینجا یک جور امتیاز داریم که زنها بین خودشان می‌دانند. اینکه چیزی تا نخورده جایی پیداییش نشود. حتی یک ورقه‌ی کاغذ چرکنویس باید تکلیفش معلوم باشد. یعنی اگر برای خودش رها در گوشه‌ای بتواند با اولین نسیم خنک صبح نزدیک تابستانی توی اتاق چرخ بزند . خودروری بدون پلاک و بدون سر نشین است که توی سرازیری دارد با سرعت زیادی خلاص می‌رود. جانورهای دیگری هم می‌توانند قبل از حضور یک مهمان ساده وجود داشته باشند که انواع بی نظمیهای ضد بشری را در فضای خانه مرتکب شوند. اینطوی نظم بنیادینی که جهان هنوز به آن دست نیافته است و هزار و یک مشکل موجود در محیط زیست و روابط بین الملل را، می‌توان در گوشه و کنار خانه پیدا نمود. ملحفه‌ای مرتب نشده روی تخت، ظرفی بی تکلیف که ممکن است زیر یک قاشق چرب قرار گرفته باشد. لکه‌های وبا و حصبه به شکل ریزه‌های روغن، لکه‌‌ی چای مثل لکه‌های بزرگ نفتی که مخرب‌های واقعی فرهنگ و محیط زیست هستند. لگن خالی یخچال طوری که صندوق ذخیره‌ی ارزی خانه را در معرض تهدید و نابودی به بدترین شکلی قرار داده است.و به علاوه، مهمترین مساله این است که گاهی لازم می‌شود پسر 8 ساله‌ی همسایه با همه‌ی کودکی‌اش این بار بیاید  تا ظهر خانه‌ی شما بماند چون مادرش نوبت دکتر دارد و اصولا بچه‌ی شیطان و خانه منفجر کنی با این اندازه باید زیر لوله‌ی توپ تفنگ‌داران خانگی دریایی قرار داشته باشد و به همین راحتی نمی‌تواند قصر دربرود. به همین مناسبت مهمترین بخش خانه یعنی دستشویی طوری ست آپ می‌شود که باید سفیدی سنگش در همان نشست اول، چشمهای مهمان را بزند و او را در همان نشست وادار به تسلیم نماید. 
اینطوری است که سرنوشت هزاران هزار لیتر آب به همراه ماده‌ی شوینده و ساییدگیهای ذهنی آدمهای نسلهای گذشته در حد خیلی بالایی به صورت وسواسی بیشتر از هر نوع قابل مشاهده‌ای در بین خانمهای ایرانی دیده می‌شود. به نظر می‌رسد آمریکایی‌ها وسواسی‌ترین و تمیزترین مردم دنیا در حد افراط و در تمام دنیا باشند. البته من با شما مخالفم. چرا که وسواس از یک جور فاصله‌ی نسبی بین آدمهای یک جامعه نیز بر می‌خیزد. حقیقت این است که زن ایرانی با فاصله‌ی زیادی از واقعیتهای اجتماعی که اصلا یک جور کاملی با آنچه که درون خانه‌ها در حال اتفاق افتادن است، روزگار خودش را سپری می‌کند. بیرون از هر خانه‌ای درایران می‌توان فرآیند ساخت و ساز فراگیر ساختمانی، جاده‌ای و شهری را به شکل یک جور جراحی تمام نشدنی مشاهده نمود. بالاخره این لوله‌ی فاضلاب برای چند نفر بر مترمربع این زمین طراحی شده است؟ به همین مناسبت در اولین برخورد هوای بیرون با هوای درون خانه مقادیر متنابعی غبار به صورت دائمی به همراه سر و صدا و عوارض پیشرفته‌‌ی دیگر در حال تولید در تمام جای ایران است. در این حالت یکی از مهمترین وظایف یک تفنگدار خانگی، متوقف کردن دائمی این جریان با کشیدن دستمال بر روی وسایل است. اینکار در طول تاریخ معاصر بیشترین انتظار و مراقبت را برای ظهور و ورود مجدد علاءالدین‌ها از چراغ‌های خانگی فراهم آورده است. 


زمانی‌که مهمانی قرار است در حوزه‌ی یک تنفگدار خانه‌دار قرار گیرد، خانه درست مثل ساعت کار می‌کند. تمام پرسنل خانه مثل پرستارهایی که به دقت از موجودات مرد خانه مراقبت می‌کنند، لبخندهای مصنوعی خود را به همراه دارند. این نوع لبخند باعث هوشیاری فراوان اهل خانه در مقابل هر نوع بی احتیاطی منجر به مرگ خواهد شد: لیوان چاییت رو گذاشتی اینجا؟  این قطره چیه؟ خونه؟ اوه نه گوجه با پنیر توی این وقت صبح؟ واقعا چرا باید رد کارد گوجه‌ای روی سفیدی پنیر باشه؟